چرا شَر در جهان وجود دارد؟

 یا: چرا چیزهایی که به نظرمان بد میرسد، اتفاق می افتند؟  ~ روایت توسط پیر پایسیوس

 http://www.oodegr.com/english/swthria/kako1.htm  :  منبع

 

 

 

هرگاه ما اقدامات خدا را درک نمی کنیم تمایل به خشم در ما بوجود می آید، پیر پایسیوس براي نشان دادن اینکه چگونه خدا برای مخلوقات خود چیزها را فراهم و مراقبت می کند، داستان هایی مانند مطلبی که در زیر آمده است را برایمان نقل می کند:

 

«یک زاهد که شاهد بی عدالتی موجود در جهان بود، به خدا دعا کرد و از او خواست تا علت اینکه افراد صالح و وارسته از بدبختی رنج می برند و بدون هیچ توضیح واضحی شکنجه می شوند، در حالی که غیر عادلان و گناهکاران، ثروتمند و در خوشی و آرامش هستند را برایش آشکار سازد. در وسط نماز زاهد، او صدایی شنید همانطور که در زیر آمده است  به او گفت:

- از چیزهایی که ذهن شما و قدرت دانش شما نمی تواند به آن دست یابد، نپرسید و به دنبال آموختن آنچه پنهان است نباشید، زیرا قضاوت های خداوند عمیق است. با این حال، چون شما درخواست کرديد که بیاموزید، به جهان برو و در یک مکان خاص به طور مخفیانه بنشین و به هر آنچه آنجا می بینی توجه کن، به طوری که با این آزمون جزئی، تو خواهی توانست از قضاوت های خدا کمی مطلع شوی. به این ترتیب، تو متوجه خواهی شد که چرا سیاست مشیت خدا در همه چیز غیرقابل جستجو و غیر قابل تشخیص است.

با شنیدن این، زاهد پیر با دقت به سمت مناطق مسکونی راه افتاد تا زمانی که به یک چمنزار که جاده اصلی شلوغی از آن می گذشت رسید. یک چشمه و یک درخت کهنسال در آن نزدیکی وجود داشت، پس پیر خود را با دقت در تنه توخالی درخت مخفی کرد و تصمیم گرفت که از آنجا نگاه کند.

کمی پس از آن مرد ثروتمندی سوار بر اسب از آن جاده عبور می کرد. او برای نوشیدن آب بر سر چشمه متوقف شد و برای استراحت روی چمنزار دراز کشید. پس از رفع تشنگی او یک کیسه با 100 سکه طلا از لباسش بیرون آورد و شروع به شمارش آنها کرد. وقتی شمارش را تمام کرد، کیف را در پشت لباس خود گذاشت؛ با این حال، بدون آن که متوجه شود، کیسه به زمین بر روی چمن ها افتاد.

او غذا خورد، استراحت کرد و کمی خوابید، و سپس بر پشت اسب خود سوار شد و رفت، بدون اینکه او متوجه شود کیسه با سکه های طلای خود را از دست داده است.

بعد از مدتی، یک عابر دیگر به چشمه آمد. او کیسه با سکه های طلا را پیدا کرد، آن را ربود و با آن از چمنزار فرار کرد.

 کمی بعد، یک عابر دیگر ظاهر شد. او نیز خسته بود و بر سر چشمه توقف کرد، آبی نوشید، و تکه نانی را که همراه خود داشت، بیرون آورد و به خوردن آن نشست.

همانطور که این مرد فقیر در حال غذا خوردن بود، اسب سوار ثروتمند در خشم ظاهر شد و صورتش از عصبانیت قرمز بود. او بر روی مرد بی گناه افتاد، به او فریاد میزد تا سکه های طلا را به او بازگرداند. مرد فقیر، بی اطلاع در مورد آن سکه ها، او را با سوگند اطمینان داد که چنین چیزی ندیده است. اما چون سوارکار عصبانی بود، شروع به ضرب و شتم مرد فقیر کرد تا زمانی که در نهایت او را به قتل رسانید. سپس لباسهای فقیرانه او را گشت، چیزی پیدا نکرد و بسیار شوکه و متاثر او را ترک کرد.

پیر همه آن چيزهایی را که در برابر چشمانش اتفاق افتاده بود ديد و در تعجب ایستاده بود و با غم و اندوه در قتل ناعادلانه ای که شاهد آن بود در دعا به خداوند برگشت، گفت:

- خداوندا، مفهوم این ارادۀ شما چیست؟ از شما خواهش می کنم توضیح دهید که چگونه خیرخواهی شما چنین بی عدالتی را تحمل می کند؟ یکی دیگر سکه ها را از دست داد، یکی دیگر آنها را پیدا کرد، و دیگری به صورت غیرمنصفانه کشته شد!

همانطور که پیر با اشک دعا می کرد، فرشته خداوند فرود آمد و به او گفت:

- ای پیر، نباید متاثر و ناامید شوی و تصور کنی که همه این چیزها ظاهراً بدون اراده خدا اتفاق افتاده است. زیرا تمام چیزهایی که شاهد آن بودی، بعضی از آنها بخاطر اجابت خداوند بود، برخی برای تعلیم دادن، و برخی دیگر به دلیل عاقبت اندیشی بود. پس گوش کن:

کسی که سکه ها را از دست داد، همسایه ی کسی بود که آنها را یافت. دومی باغی به ارزش 100 سکه داشت. مرد ثروتمند، او را مجبور کرد تا تنها به 50 سکه باغ را به او بدهد. او قادر به انجام هیچ کار دیگری نبود، مرد فقیر به خدا دعا کرد تا مراقب او از این بی عدالتی باشد. بنابراین، این عاقبت اندیشی خدا بود که به دعای مرد فقیر پاسخ داد و دو برابر پولش را به او برگرداند.

 

مرد دیگر - فقیر و خسته - که چیزی پیدا نکرده بود و با این حال به طور غیرمنصفانه کشته شد؟ خب، او مرتکب قتل شده بود، اما تنها یک بار در زندگی اش. با این حال، او صادقانه توبه کرده بود، و برای بقیه زندگی اش اطمینان داده بود که کارهای وی مسیحی و به جهت خشنودی خدا باشد. او به طور مداوم از خدا خواسته بود که او را به خاطر قتلی که مرتکب شده بود ببخشد و معمولا می گفت: «خداوندم، لطفا مرگی همان گونه که من مرتکب شدم، به من بدهید». به طور طبیعی، خداوند او را از همان لحظه اول که او علائم توبه را نشان داد، بخشید. اما به ویژه تحت تاثیر حساسیت فرزندش، که نه تنها اطمینان داد که تمامی دستورات او را رعایت کرده، بلکه خواستار پرداخت جرایم گذشته نیز شده بود، قرار گرفت. به این ترتیب، خداوند آرزویش را به او اعطا کرد تا او به نحوی که برای آن دعا کرده بود بمیرد. خداوند او را از آرزویش محروم نکرد و به او اجازه داد تا با مرگی خشونت آمیز، درست همانطور که او خواسته بود بمیرد، و سپس او را در آغوش خود گرفت و در واقع بخاطر حساسیتی که او نشان داد با تاج گلی با شکوه او را صدا زد!

در نهایت، مرد دیگر - مرد حریص که تمام سکه های طلا را از دست داد و سپس قتل را مرتکب شد؛ او به خاطر حرص و طمع و عشقش به پول، پایان فجیعی داشت، پس خدا اجازه داد در گناهِ قتل سقوط کند، بطوری که اکنون روح او شدیداً درد می کشد و در نتیجه به دنبال توبه است. با توجه به حوادثی که اتفاق افتاد، این شخص اکنون تمام لذت های دنیوی را رها کرده است و می رود که به یک راهب تبدیل شود!

بنابراین حالا، در کدام یک از این موارد، تو خداوند را مقصر و بی رحم و غیر حساس می دانی؟ به همین دلیل تو دیگر نباید با بررسیهای عمیق از قضاوتهای خداوند خودت را نگران کنی، زیرا او به شیوه ای که به نظرش مناسب است، به نحو منصفانه ای آنها را برآورده می کند، هنگامی که تو از سوی دیگر آنها را به عنوان بی عدالتی اشتباه تفسیر می کنی.

همچنین تو باید بدانی که چیزهای بسیار دیگری وجود دارند که در جهان با اراده خدا اتفاق می افتند که به دلایلی مردم نمی توانند آنها را درک کنند. بنابراین، آنچه مناسب است که بگویید این است: "خداندا تنها تو هستی که قضاوتهایت تماما درست می باشد" (مزمور 138).

 

ترجمه از: خادم خدا