ایمان و زندگی اورتودکس بخش 2 - زندگی یک مسیحی اورتودکس فصل 31 - اسلحه كامل روحانى مسيحى
ما با چه تجهیزات و سلاحهایی قرار است
با شیطان که بسیار شریر و خطرناک است، بجنگیم؟
پولس رسول که خود رزمندهای بزرگ است، آنها را برای ما آماده کرده است!
او بهعنوان جنگاوری باتجربه، در «نبرد نیکوی ایمان» شرکت میکند (اول
تیموتائوس ٦ :۱۲). «باری، در خداوند نیرومند باشید… اسلحۀ تمام خدا را بر
تن کنید تا بتوانید در برابر حیلههای ابلیس مقاومت كنيد... پس اسلحۀ تام خدا
را برداريد تا بتوانيد در روز شرير مقاومت كنيد و همه كار را به جا آورده،
بایستید» (م.ک. افسسیان ٦ :۱۰-۱۳). از آن پس، اسلحه را به ما میسپارد!
او از سلاحهای زمان خود بهلحاظ نمادین استفاده میکند و میفرماید:
* «كمر خود را با کمربند
حقیقت ببندید» (افسسیان ٦ :۱۴).
کلمۀ «حقیقت» مفهومی گسترده دارد. حقیقت، خودِ مسیح است؛ او اعلان کرده
که «من... راستی... هستم» (یوحنا ١٤:۶). از آنجایی که مسیح راستی و
منبع حقیقت است، کلام او نیز حقیقت میباشد (م.ک. یوحنا ۱۷:۱۷). به همین دلیل،
ما از پری تعلیم مسیح بهعنوان «حقیقت انجیل» سخن میگوییم (غلاطیان ٢
:۵). بهعلاوه، یوحنای انجیلنگار اعلان میکند که «راستی به واسطۀ عیسى مسیح
آمد» (یوحنا ١ :۱۷). حقیقت در کنار دروغ قرار داده شده، و دروغ از شیطان است،
همان که عیسی دربارهاش فرمود: «أو در راستى نيست، إز آنجهت كه هیچ حقیقتی
در او نیست. هر گاه به دروغ سخن میگوید، از ذات خود میگوید؛ چرا که دروغگو و
پدر همۀ دروغگويان است» (یوحنا ٨ :۴۴-۴۵).
در نتیجه، وقتی یک جنگاور مسیحی «کمربند» راستی مسیح را به کمر
میبندد، تعالیم راستین و حقیقی را حفظ میکند، در راه راستی که مسیح، آن یگانه
خدای حقیقی بدان اشاره میکند، گام برمیدارد و خود را مخالف سرسخت حربههای
دروغ و ناراستی میداند. حقیقت او را قوی و آمادۀ نبرد میسازد و همچنین به او
قدرت میبخشد تا هر لحظه «تیرهای آتشین» (افسسیان ٦ :۱۶) ارواح شریر را خاموش
سازد. همانطور که مزمورنگار میفرماید: «راستى او، تو را سِپَرِ محافظ خواهد
بود» (مزمور ٩١ :۴). راستیِ خداوند، ایماندار را از هر جانب میپوشاند و
محافظت میکند.
چرا پولس رسول کمربند جنگ را با راستی همانند میسازد؟ چون کمربند جنگی
از کمر محافظت میکند و به بدن استقامت جنگیدن میدهد.
کمربند، عهد خدا به بنیاسرائیل را نیز به یاد ما میاندازد، هنگامی که
فرمود: «کمربندهای خود را ببندید» تا آماده فرار از جور و ستم فرعونِ
مصر شوید (م.ک. خروج ١٢ :۱۱). شخصِ مسیحی که کمربند راستی به تن دارد نیز هر
لحظه آمادۀ گریختن از دست فرعون روحانی میباشد، کسی که در پی گرفتار و اسیر
کردن انسانهاست. علاوه بر این، اگر با دقت به سربازی که آماده جنگ است نگاه
کنیم، متوجه خواهیم شد که کل «تجهیزات» او به کمربندش وصل شده است. از این رو،
میتوانیم بگوییم که کل تجهیزات روحانی یک جنگجوی مسیحی به حقیقت وابسته است، و
نبرد روحانی در جهت حقیقت و راستی صورت میگیرد.
*«زره پارسایی (عدالت) را بر تن کنید» (افسسیان ٦
:۱۴).
زره یک سرباز که معمولاً از آهن است، مانند «جلیقۀ ضدگلولۀ» امروزی، از
اعضای مهم و حیاتی بدن شخص محافظت میکند، اعضایی چون قلب، ششها، جگر و غیره،
که اگر تیرهای دشمن به هر یک از آنها بخورد، نتیجۀ آن مرگ است. دشمن معمولاً
این اعضا را هدف میگیرد تا مخالف را از پای درآورد.
اگر بخواهیم درمورد بزرگترین دشمن انسان صحبت کنیم، که همان شیطان است،
او عمداً میکوشد قلب را نشانه بگیرد تا انسان را آلوده و مغلوب سازد، همانطور
که عیسی فرمود: «زیرا از دل است که افکار پلید، قتل، زنا، بیعفتی، دزدی،
شهادتِ دروغ و تهمت سرچشمه میگیرد. اینهاست که شخص را نجس میسازد» (متی
١٥ :۱۹-۲۰). به همین خاطر است که وقتی ایماندار زره پارسایی را به تن میکند،
«تیرهای آتشین آن شریر» (افسسیان ٦ :۱۶) بیاثر شده و بر قلب او اصابت
نخواهد کرد.
اما این «پارسایی» چیست که چنین قدرت محافظتکنندهای دارد؟
معنای پارسایی، بهخصوص با صفاتی نظیر «اسلحۀ دفاعی» را در بخشهای دیگر
کتابمقدس نیز مییابیم، هم در عهدقدیم و هم در عهدجدید. سلیمانِ حکیم مینویسد
پارسا «پارسايى را چون زره بر تن مى كند» (حکمت سلیمان ٥ :۱۸).
پولس احتمالاً از این آیه برای استفاده از این اصطلاح، الهام گرفته است. اشعیای
نبی نیز میگوید: «عدالت را چون زره بر تن کرد» (اشعیا ٥٩ :۱۷). پولس
رسول در نامهاش خطاب به رومیان، ایشان را تشویق میکند که اعضای بدن خویش را
بهعنوان «ابزار عدالت» به خدا بسپارند (رومیان ٦ :۱۳).
بر طبق کتابمقدس، خدا «عادل است، او عدالت را دوست میدارد»
(مزمور ١١ :۷)، «قوم را به انصاف [یا عدالت] داوری [میکند]».
بنابراین، کسی که در پارسایی و عدالت زیست میکند، در مشارکت با خداست و آن
ضدمسیح قدرتی برای آسیب زدن به او ندارد. قدرت محافظتکنندۀ فیض خدا انسان را
از حملههای دشمن در امان نگاه میدارد. اما «هر كه عدالت را به جا نمى آورد
از خدا نیست» و جایگاه او در میان «فرزندان ابلیس» است (اول یوحنا ٣
:۱۰)؛ پس ابلیس بر او قدرت دارد و میتواند او را به هر راهی که بخواهد،
بکشاند. در نهایت، آن شخص را از لذت ابدی محروم میسازد، زیرا «ظالمان وارث
پادشاهی خدا نخواهند شد» (اول قرنتیان ٦ :۹).
به همین علت است که پولس رسول بر این ضرورت تاٴکید میکند که یک مسیحی
در نبرد خود بر علیه شریر، باید عدالت را همچون زره محافظ بر تن کند. او باید
در تمام جنبههای زندگی خود مطابق با پارسایی عمل کند و به خود اجازه ندهد که
تحت تاٴثیر بیعدالتی این دنیا قرار گیرد؛ باید مصمم باشد که تصمیماتی عادلانه
بگیرد، حتی اگر برخی از آنها با منفعت شخصی او سازگار نمیباشند. بدین نحو،
میتواند مطمئن باشد که در نهایت پیروز خواهد شد!
*«و کفش آمادگی برای اعلام انجیلِ سلامتی را به پا كنيد»
(افسسیان ٦ :۱۵). در جاهای دیگر کتابمقدس نیز «پا» به انجیل مقدس و صلح و
سلامتی ربط داده شده است.
وقتی کسی کفش خود را به پا میکند، معنیاش این است که دارد برای کاری
آماده میشود. شما نیز آماده شوید که بیرون رفته و با شیطان بجنگید و انجیل را
در مسیر زندگیتان به کار ببندید و صلح و آرامش خود را با خدا و مردم حفظ کنید.
قدیس یوحنای زریندهان دربارۀ این متن میگوید: «از آنجایی که پولس رسول به جنگ
اشاره میکند، پس منظور او این است که جنگ برعلیه ابلیس است. اگر ما برضد ابلیس
بجنگیم، با خدا در صلح هستیم.»[1]
از این رو، وقتی در مسیری که انجیل مسیح به ما نشان میدهد، گام برمیداریم،
داریم از موضع قدرت، با شیطان میجنگیم و بر او پیروز میشویم.
*«سپر ایمان را برگیرید» (افسسیان ٦ :۱۶).
سپر (به یونانی: تیرِئوس) وسیلۀ دفاعی بزرگی بود که فرد جنگجو
برای محافظت از کل بدنش در دست داشت. وقتی میدید تیری از جانب دشمنش به سمت او
میآید، سپر را با تمام قوتش در مقابل خود قرار میداد و تیر به او صدمهای
نمیرساند. پولس، این رسول مبارک، ایمانی که قادر به بیاثر کردن وسوسههای تند
و تیز شیطان است را به سپر، و وسوسهها را به تیرهای آتشین تشبیه میکند. در آن
زمانها، پارچههای کهنۀ قیراندود شده را به نوک تیرها گره میزدند و قبل از
پرتاب کردن، آنها را آتش میزدند تا بیشترین آسیب را به دشمن وارد سازند. وقتی
پولس از اصطلاح تیرهای «آتشین» استفاده میکند، همین مطلب را مدنظر
دارد، تا از این طریق، بر شدت و طبیعت بیرحمانۀ وسوسهها تاٴکید کند، تیرهایی
که گاه نه تنها موجب جراحت میشود، بلکه به آتش نیز میکشاند.
از سویی دیگر، فرد مسیحی که ایمانی قوی و مستحکم دارد، در برابر تمام
حملات وسوسهانگیز شیطان محفوظ باقی میماند. ایمانی که پولس رسول در اینجا شرح
میدهد، صرفاً ایمان به وجود خدا نیست. زیرا، همان طور که یعقوب (برادر او
که خداست) شرح میدهد: «... خدا واحد است... حتی شياطين نیز اینگونه
ایمان دارند و از ترس به خود میلرزند!» (یعقوب ٢ :۱۹). ایمان که شخصِ
ایماندار فراخوانده شده که به آن تجهیز گردد، باور به قدرت مطلق خداست، خدایی
که این قدرت مطلق را در ایمانداری که در مشارکت با خداست نیز قرار میدهد و
باعث میشود که او مانند پولس رسول اعلان کند: «قدرت هر چیز را دارم در او
که مرا تقويت میبخشد» (فیلیپیان ٤ :۱۳). ایمان، باور به مشیت و محبت
بیپایان خداست که به اعتماد تبدیل میگردد و از او حتی در سختترین وسوسهها
نیز محافظت خواهد کرد: «حتی اگر از تاریکترین وادی نیز بگذرم، از بدی نخواهم
ترسید، زیرا تو با من هستى» (مزمور ٢٣ :۴).
این ایمان هدیۀ الهی است که انسان از خدا دریافت میکند و هرچند احساس
میکند که بهتنهایی کاملاً ضعیف است، اما با قدرت خدا قادر به انجام همه چیز
میباشد. نمونۀ عالی این مطلب، آن سه مرد جوان یهودی است. نبوکدنصر که ابزار
دست شریر بود، تهدید میکند که اگر تمثال او را پرستش نکنند، ایشان را در کورۀ
آتش خواهد انداخت. ایشان پاسخ دادند «... خدای ما که او را میپرستیم، قادر
است ما را از کورۀ آتشِ سوزان برهاند، و او ما را از دست تو، پادشاها، خواهد
رهانید» (دانیال ٣ :۱۷). در حقیقت، همین اتفاق رخ داد. در فصل ۱۱ از نامه
به عبرانیان، نمونههای مشابه و فوقالعادهای از این ایمان قوی را مییابیم.
اگر فرد مسیحی به این ایمان قوی مجهز شود، اطمینان دارد که هر فرد
قدرتمندی را که شیطان روی زمین برضد او تحریک کند، و هر وسوسۀ آتشینی که به
سراغ او بفرستد، فیض خدا مصونیت و آسیبناپذیری او را نشان خواهد داد، هرچقدر
هم که حربههای شریر قوی و فریبنده باشند.
*«کلاهخود نجات را بر سر نهید» (افسسیان ٦ :۱۷).
کلاهخودها مانند کلاههای جنگی امروز، از مهمترین و حساسترین بخش
بدن، یعنی سر حفاظت میکنند، که اگر
آسیب ببیند، کل بدن را فلج میکند؛ به همین دلیل است که پولس از تصویر کلاهخود
استفاده میکند، زیرا از جنگجو در برابر ضربات مرگبار محافظت میکند. یک ضربۀ
مغزی میتواند باعث فلجشدن- چه جزئی و چه کامل- و حتی مرگ شود. در مورد «مغزِ»
روحانی هم ممکن است اتفاقی مشابه رخ دهد. به همین دلیل، شیطان معمولاً در پی
این است که با وسوسۀ افکار، به کارکرد ارادی ذهن آسیب برساند؛ او در مورد حوا
دقیقاً از همین تاکتیک استفاده کرد. اگر شیطان موفق شود انسان را مایل به پذیرش
تفکر شریرانهای بسازد که در ذهنش میکارد، از آن پس همه چیز برایش آسان میشود
و شیطان به مقصود خود رسیده است! راههایی که شیطان از طریق آنها میکوشد ذهن
انسان را با افکار کثیف آلوده کند، باورنکردنی است. او از میل و اشتیاق فرد که
ممکن است از دیدگاه اخلاقی جزئی و بیاهمیت به نظر برسند، استفاده میکند تا آن
میل را به سوی گناه سوق دهد. بهعلاوه، شیطان در لحظهای که اصلاً انتظارش را
نداریم، حتی در طول پرستش، به فریبکاری خود ادامه میدهد. این امر عجیب نیست،
زیرا او موفق شد وارد فردوس شود تا آدم و حوا، نخستین انسانهای خلقشده را از
خدا جدا کند. کلام سرایندۀ سرودهای روحانی قابل شایان توجه است: «من به هنگام
سراییدن سرود گناه کردم، با زبانم بههنگام حمد و ثنای خدا، و با ذهنم با داشتن
افکار ناشایست.»[2]
به همین علت است که شخص مسیحی باید در همه وقت هشیاری به خرج دهد، آمادۀ رد
کردن افکار شریرانه باشد و اجازه ندهد که آنها به دنیای درون او وارد شوند.
البته، اگر فکری شریرانه از بیرون به ذهن او میرسد، این بدین معنا نیست که او
گناه کرده است. او نباید دیگر از این امر آشفته و نگران شود. او بایست از آن
بیزار بوده، با خواندن نام خداوند، جان و روح خود را به مسیح، نجات دهندهاش
بسپارد: «خداوند، عیسى مسیح، بر منِ گناهکار رحم فرما.» با این دعای
کوتاه، شیطان و بوی تعفن او از روح و جان انسان دور میشود.
این نوع هشیاری و امید قطعی نجات ما که بهعنوان یک کلاهخود دیگر عمل
میکند، روح ما را از هر گونه حملۀ شریر نجات میدهد.
*«شمشیر روح را که کلام خداست، برداريد» (افسسیان ٦
:۱۷).
پولس رسول به سلاحهای دفاعی قبلی، یک سلاح تهاجمی نیز میافزاید! یک
ارتش برای اینکه پیروز شود، فقط حفظ جایگاه دفاعی کافی نیست؛ در برابر شیطان
بایستی اقدامات تهاجمی نیز انجام دهیم؛ این یک «تاکتیک نبرد» است که از سوی آن
«جنگاور ماهر»، پولس رسول، در نبرد روحانی به کار گرفته میشد!
او کلام خدا را «شمشیر روح» مینامد. انسانها کلام ثبتشده در
کتابمقدس را نوشتند، اما اینها کلام خودشان نیست. همانطور که گفتیم، اینها
کلامی است که روحالقدس بر ایشان آشکار ساخت تا بنویسند: «زیرا وحی هیچگاه
به ارادۀ انسان آورده نشد، بلکه آدمیان تحت نفوذ روحالقدس از جانب خدا سخن
گفتند» (دوم پطرس ١ :۲۱)، و «تمام کتبِ مقدّس الهام خداست» (دوم
تیموتائوس ٣ :۱۶). دقیقاً به همین دلیل است که کلام خدا چنین قدرت عظیمی دارد.
پولس رسول در نامهای دیگر کلام خدا را «شمشیر دو دم» مینامد؛ «...
کلام خدا زنده و مقتدر و بُرندهتر از هر شمشیر دو دم است» (عبرانیان ٤
:۱۲). بنابراین، کلام خدا سلاحی قدرتمند است که روحالقدس به جنگاور روحانی
میدهد تا قاطعانه بر بزرگترین دشمن خود، ابلیس، پیروز شود. عیسی شیطان را با
این سلاح در کوه سارانتاریون نابود کرد، همان مکانی که در آن به مدت چهل
روز روزه گرفت.[3]
حتی شیطان سه بار جراٴت یافت تا حملهای بر ضد آن خدا-انسان، یعنی مسیح آغاز
کند. خداوندگار وسوسهها را یکی پس از دیگری باطل کرد و در مقابل آنها، آیاتی
مرتبط از کتابمقدس اعلان فرمود (م.ک. متی ٤ :۳-۱۱). در پایان، ابلیس مغلوب و
رسوا شده، گریخت!
به همین علت است که پولس رسول در نامهای دیگر ایمانداران را چنین
تشویق میکند: «کلام مسیح به دولتمندی و به كمال حكمت در شما ساکن شود»
(کولسیان ٣ :۱۶). هر چقدر ما بیشتر روح خود را با کلام مسیح تقویت کنیم و
هرروزه در پی عمل کردن بدان باشیم، در نبرد روحانی برضد نیروهای شریر قویتر
میشویم.
*«و با دعا و التماس تمام در هر وقت، در روح دعا کنید و برای
همین بیدار و هوشیار باشید و پیوسته با پایداری ...دعا کنید» (افسسیان ٦
:۱۸).
پولس رسول با تاٴکیدی خاص به دعا بهعنوان موٴثرترین اسلحۀ یک مسیحی
اشاره میکند؛ و او با این سلاح، کار تجهیز فردِ مسیحی را به پایان میرساند.
ایماندار نمیتواند به قدرتهای خودش اعتماد کند، هر چقدر هم که اسلحۀ او کامل
باشند. او احساس میکند که بهتنهایی هیچ است و همه چیز را مدیون خدای پدرِ
مهربانِ خویش است. همچنین، وجود خود و تمام آن چیزهایی را که از آنها لذت
میبرد- همه چیز را- مدیون اوست. اگر نیکویی میکند، آن نیز بهخاطر خدایی است
که او را قادر به انجام آن کار نیک کرده است. دعای پایانی آیین نیایش میگوید:
«هر بخشش نیکو و هر عطای کامل از بالاست، نازل شده از تو ای پدر نورها.»
این حس فروتنی، فیض خدا را جذب میکند، همانطور که پطرس رسول با نقل قول از
امثال میفرماید: «خدا در برابر متکبران میایستد، امّا فروتنان را فیض
میبخشد» (اول پطرس ۵:۵؛ امثال ٣ :۳۴). فرد ایماندار دائماً برای درخواست
کمک از خدا احساس نیاز میکند. او «پیوسته» دعا میکند (اول تسالونیکیان ٥
:۱۷) «در هر زمان و هر ساعت»؛ نه فقط با لب، بلکه با روح و قلبش نیز؛
او همواره تحت هدایت روحالقدس است تا با مضمون و نحوۀ دعایش، خدا را خشنود
سازد.
این دعای مُصرّانه برای مقابله با وسوسهها، کلام عیسی به شاگردانش را
به یاد ما میآورد که فرمود: «بیدار باشید و دعا کنید تا در معرض آزمایش
نیفتید» (متی ٢٦ :۴۱). وسوسه نمیتواند به انسانی که متعهد به دعاست و در
وضعیت مشارکت و ارتباط با خدا قرار دارد، آسیب برساند. به همین دلیل است که
خداوندگار و شاگردانش اغلب دربارۀ دعای پیوسته و بیوقفه سخن گفته اند. کلیسای
ما نیز با این هدف که ایمانداران دعایی کوتاه داشته باشند و آن را به خاطر
سپرده، در تمامی زمانها و مکانها به کار ببرند، این دعای کوتاه را تنظیم کرده
است: « خداوند، عیسى مسیح، بر منِ گناهکار رحم فرما.»[4]
فرد میتواند پیوسته این دعا را تکرار کند. نام عیسای مسیح قلب ایماندار را
آرام میسازد و شریر هیچ راهی برای نفوذ و آلوده کردن آن پیدا نمیکند.
آیا به جز اسلحۀ روحانی که پولس رسول
بدانها اشاره کرد، ابزار دیگری وجود دارد که به ایماندار مسیحی در مقابله با
شیطان و نبرد با او کمک کند؟
خداوندگار ما عیسى مسیح با الگویی که از خود نشان داد، به دو ابزار
بسیار مهم برای مقابله با وسوسهها اشاره میکند: روزه و بیداری یا هشیاری (نِپسیس).
او در مورد روزه و نحوۀ انجام این کار دستوراتی ارائه کرده که آنها را
در موعظۀ سر کوه مشاهده کردیم.
متی و لوقای انجیلنگار ذکر میکنند که پس از تعمید، «روح، عیسی را
به بیابان هدایت کرد تا ابلیس او را تجربه نمايد» (متی ٤ :۱).عیسی چگونه
خود را برای مقابله با ابلیس آماده کرد؟ متی در ادامه به این موضوع اشاره
میکند: «عیسی پس از آنکه چهل شبانه روز را در روزه سپری کرد، گرسنه شد.»
(متی ٤ :۲)
از این رو، روزه گرفتن به راهی برای مقابلۀ هر مسیحی در برابر ابلیس
تبدیل میشود، زیرا هر آنچه را که عیسی انجام داد، ما نیز باید بهجا آوریم.
عیسی که آدم جدید بود، با روزه گرفتن نافرمانی آدم اول را که برخلاف
دستور خدا از میوۀ ممنوعه خورد، اصلاح کرد. لذا، نخستین هدف روزه گرفتن نشان
دادن اطاعت از فرمانهای خداست. در عین حال، نَفْس و خواهشهای جسمانی را که قصد
دارند با همکاری شریر، انسان را به گناه بیندازند و او را از خدا دور سازند، به
زنجیر میکشاند. همانطور که تجربۀ قرنها و تجارب کسانی که به میل و ارادۀ خود
از فرمانهای خدا اطاعت کردهاند، نشان میدهد که روزه گرفتن، انسانها را مانند
فرشتگان میسازد، حیات روحانی ایشان را تقویت میکند و رشد میدهد، به دعا بال
و پر میبخشد، وسوسهها و قدرتشان را کاهش میدهد. نتیجۀ همۀ اینها، پیروزی بر
علیه آن «ضد-مسیح» است.
به همین دلیل است که از زمان رسولان مقدس، کلیسای مسیح برای تمام
ایمانداران، اعم از روحانیون و مسیحیان عادی (به طور یکسان)، ایام خاصی را برای
روزه تعیین کرده است. این ایام چهارشنبهها و جمعههای هر هفته میباشند. دلیل
تعیین روز چهارشنبه این است که در این روز شورای یهودیان تشکیل شد، و ایشان در
مورد خیانت یهودا و محکوم ساختن عیسی به توافق رسیدند؛ اما دلیل تعیین روز
جمعه، رنجهای عیسی و مصلوب شدنش برای نجات دنیا بوده است.
بهعلاوه، هر سال و به پیروی از آن چهل روز روزهای که خداوندگار گرفت،
و قبل از هفتۀ مقدس و مصائب و رستاخیز خداوندگار، دورهای مشابه برای روزه
گرفتن تعیین و حفظ شده است.
در طول قرنهای بعدی، زمانی که اعیاد کلیسایی به رسمیت شناخته شدند،
ایام روزۀ بیشتری اضافه شده و در تقویم کلیسا مشخص گردیدهاند. روزه در اصل، به
معنای پرهیز کامل از هر نوع غذا برای مدت خاصی از روز بود. طرفهای غروب، تنها
مصرف «غذای خشک»، یعنی اندکی نان و هستههایی چون فندق و غیره مجاز بود. بعدها،
به دلایل «اقتصادی» (یعنی «مجوزی محدود»)، این نوع روزه به رسم ثابت راهبان
تبدیل گشت. اما عوام میتوانستند غذاهای ساده و خاص و محصولات گیاهی مصرف کنند،
اما غذاهایی که محصول حیوانی در آن بهکار رفته، ممنوع بود. فهرستی مشخص از
ایام خاص روزه و نحوۀ بهجا آوردن آنها وجود دارد.
با وجود اینکه در امر روزهداری آزادی وجود دارد، اما از هدف آن چیزی
کاسته نشده، زیرا به ایماندار کمک میکند که به هر شکلی که روزه میگیرد، اطاعت
و سرسپردگی خود را به مسیح و کلیسا ابراز نماید.
بر طبق کاننهای مقدس (قواعد کلیسایی) ایام روزه نه شنبههاست- بهجز
شنبۀ نیکو- و نه یکشنبهها، یعنی روز رستاخیز مسیح؛ و همچنین برخی روزهای خاص
دیگر.
چنان که انتظارش میرود، کلیسا به مسیحیان اجازه میدهد که برای سلامتی
یا دلایل دیگر، خود را از روزه معاف سازند، مثلاً مادرانی که به طفل خود شیر
میدهند، که روزه گرفتن در آنها میتواند نتایجی منفی داشته باشد.
روزه گرفتن خود یک هدف محسوب نمیشود. همانطور که قبلاً گفتیم، روزه
ابزار برآورده ساختن اهداف مقدس است. به همین دلیل کلیسا از طریق پدران خداترس،
تأکید میکند که روزه باید با دعایی جدی و مشتاقانه، تسلط بر نفس و خواستههای
جسم، پیشه کردن محبت و اطاعت از ارادۀ خدا همراه باشد.
در خصوص بیداری یا هشیاری (نِپسیس)، خداوندگار بارها حتی با مَثَلها
تعلیم داده تا مفهوم آن را قابل فهمتر سازد و به ما کمک کند که تشخیص دهیم
چقدر این امر در دست و پنجه نرم کردن با شرارتِ شریر موٴثر است.
در شب دستگیری عیسی در باغ جتسیمانی، هنگامی که او دعا میکرد و عرق
خون میریخت، شاگردانش کمی دورتر در خواب بودند. او نزدیک ایشان رفت و فرمود: «بیدار
باشید و دعا کنید تا در آزمایش نیفتید» (متی ۲۶:۴۱). در مَثَلِ علفهای
سمّی خداوندگار میفرماید: «... مردی... در مزرعۀ خود بذرِ خوب پاشید؛ امّا
هنگامی که مردمان در خواب بودند، دشمن وی آمد و در میان گندم، علفِ هرز کاشت و
رفت. چون گندم سبز شد و خوشه آورد، علف هرز نیز ظاهر شد» (متی ١٣ :۲۴-۲۶).
وقتی فردی بیمبالات و تنبل بوده، در مسائل روحانی در «خواب» است، ابلیس از
فرصت استفاده میکند و در زمین روح او «علفهای سمّی» میکارد. این علفها شیرۀ
بذر را که در روح وی بوده، بیرون میکِشند. بنابراین، برای انسان ضروری است که
در تمامی اوقات، همچون نگهبانی هشیار، در قلعۀ روح خود حضور داشته باشد. پطرس
رسول به ما میفرماید: «هشیار و مراقب باشید... پس به ایمان استوار شده و با
او(ابليس) مقاومت كنيد» (اول پطرس ٥ :۸-۹). در کتاب مکاشفه نیز روح خدا به
اسقف ساردیس فرمان میدهد که «بیدار شو!» (مکاشفه ٣ :۲). پولس رسول
پیوسته مخاطبین نامههای خود را ترغیب میکند و تاٴکید مینماید که «هوشیار
باشید؛ در ایمان استوار بمانید» (اول قرنتیان ١٦ :۱۳).
ایماندار در قلعۀ روح خود هشیار میایستد و بهدقت محرکهایی را کنترل
میکند که از بیرون میآیند و میکوشند به «روزنههای» حواس او نفوذ کنند، درست
مثل پاسبانی که در اتاقک نگهبانی ایستاده، مراقب افرادی است که نزدیک میشوند.
ارمیای نبی بهنحوی گویا و پرمعنا میگوید: «زیرا موت به پنجرههای ما
برآمده» (ارمیا ٩ :۲۱). از این رو، شخصِ مسیحی هر آنچه را که میبیند،
کنترل میکند. او از تماشای فیلمهای قبیح و مستهجن یا تصاویر از زندگی روزمره
که بر خلاف اصول مسیحی است، خودداری میکند. او هیچ مجله یا کتابی که امور خلاف
اخلاق و عفت را به او ارائه میدهند، نمیخواند. او در مورد چیزهایی که میشنود
و میگوید و با دستانش انجام میدهد، همین راهکار را بهعمل میآورد. در مورد
آنچه استشمام میکند و میچشد، او آنچه را که در مقابلش قرار میگیرد، میسنجد
و به همان شکل میکوشد چیزی را که به ذهنش خطور میکند، کنترل نماید. ابلیس
معمولاً انسان را با افکار شریرانه و خیالپردازیها و تفکرات باطل، فریب
میدهد. یک مسیحی در برابر تمام اینها همچون نگهبانی هشیار، از روح خود پاسبانی
میکند.
وقتی ایماندار با این اسلحهها که قوت آنها از فیض خداست، میجنگد، «سر
اژدهای نامرئی»[5] را قطع میکند، وسوسهها
را خنثی کرده، بر ضد گناه و شیطان پیروز میگردد.
وسوسههایی که ابلیس برضد بشر به کار
میگیرد، از چه نوع هستند؟
برای شروع، اجازه بدهید به این درک و تشخیص برسیم که ابلیس حیلهگر است
و برای جدا کردن ایماندار از مسیح، دائماً راه و روشهای جدیدی ابداع میکند. او
هرگز مقاصد خود را فاش نمیسازد. ابلیس خود را طوری نشان میدهد که گویی به
انسان علاقه دارد و میخواهد به او خدمت و کمک کند و احتمالاً خوشحالش سازد! او
گناه را در «پوششی زراندود» قرار داده، آن را مانند چیزی جذاب نمایش میدهد.
سایر اوقات گناه را امری کوچک، بیاهمیت و بدون هیچ گونه پیامدی نشان میدهد.
اما پس از آنکه شخص را به گناه کشاند، آن کار را چنان بزرگ مینمایاند تا انسان
را به ناامیدی، افسردگی و حتی خودکشی سوق دهد. به همین دلیل است که پدران صحرا
که تاکتیکهای او را تجربه کردهاند، به او لقب «میرمِگولهاونتا» دادهاند،
یعنی «شیری در ظاهر یک مورچه»، زیرا در ابتدا مانند یک مورچۀ کوچک و بیگناه به
نظر میرسد و وقتی وارد انسان شد، وانمود میکند که یک شیر است! او همچنین از
روش استتار استفاده میکند. او دائماً چهرههای مختلف به خود میگیرد. پولس
رسول این موضوع را فاش میسازد که ابلیس میتواند حتی به شکل فرشتۀ نور ظاهر
شود: «و این عجیب نیست، زیرا شیطان نیز خود را به شکل فرشتۀ نور درمیآورد»
(دوم قرنتیان ١١ :۱۴). اما پولس رسول با روشنگری روح خدا، میفرماید که ما
ابلیس را به خوبی میشناسیم، «زیرا از ترفندهای او بیخبر نیستیم» (دوم
قرنتیان ٢ :۱۱).
وسوسهها کدامند؟
بر مبنای سه وسوسهای که ابلیس علیه عیسی به کار گرفت (م.ک. متی ٤
:۳-۱۱)، میتوانیم آنها را به سه گروه تقسیم کنیم.
پس از آنکه عیسی در بیابان به مدت چهل روز و بدون هیچ غذایی روزه گرفت،
بهعنوان یک انسان احساس گرسنگی کرد. در آن لحظه، شیطان از فرصت استفاده کرد تا
نخستین وسوسه را بر ضدِ مسیح بهکار گیرد، همان وسوسهای که اناجیل مقدس بدان
اشاره میکنند. او احتمالاً بهعنوان یک انسان در مقابل عیسی ظاهر شد و با
تظاهر به اینکه مصلحت و منفعت او را در نظر دارد، به وی گفت: «اگر پسر
خدایی، به این سنگها بگو نان شوند!» (متی ٤ :۳). شریر خداوندگار را تحریک
میکند تا نانهای بسیاری بدست آورد، هرچند به همۀ آنها نیازی نیست. «وسوسهگر»
تمام انسانها را اینگونه وسوسه میکند، و ایشان را ترغیب میکند که چیزهای
دنیوی بسیاری بدست آوردند که نه تنها بیاستفاده هستند، بلکه خطرناک نیز
میباشند. «امّا آنان که سودای دولتمند شدن دارند، دچار وسوسه میشوند و به
دام تجربه و امیال پوچ و زیانباری گرفتار میآیند که موجب تباهی و نابودی انسان
میگردد. زیرا كه طمع ریشه همه گونه بدی است كه از آن به بار میآید، و بعضی
چون در پى آن مى كوشيدند، از ایمان منحرف گشته، خود را به دردهای بسیار مجروح
ساختند» (اول تیموتائوس ٦ :۹-۱۰). نیازی به یادآوری نیست که این «امیال
زیانبار» کدامند. رسانههای جمعی هر روز آنها را به رخ ما میکشند و نمایش
میدهند: جعل اسناد، اسکناسهای قلابی، دزدی، رشوه، سرقت، بهرهکشی از کارگران،
و بسیاری از موارد دیگر.
عیسی با استفاده از کتابمقدس، پاسخ «وسوسهگر» را چنین میدهد: «انسان
تنها به نان زنده نیست، بلکه به هر کلامی که از دهان خداوند صادر شود»
(تثنیه ٨ :۳-۴). بنابراین، عیسی بهعنوان یک انسان، با «شمشیر روح، کلام
خدا» قاطعانه بر این وسوسه فائق آمد. مسیحی جنگاور نیز با پیروی از الگوی
خداوندگار، از حرص و طمع دوری میکند، بر طبق نصیحت پولس رسول [«پس اگر
خوراک و پوشاک و سرپناهی داریم، قانع خواهیم بود» (اول تیموتائوس ٦ :۸)]،
خود را محدود میسازد به آن چیزهای مادی که برای زندگیاش ضروری هستند، و
زندگی خویش را واگذار به مشیت پدرانۀ خدا میکند.
شیطان که با سخن خداوندگار خاموش شده بود، برگشت و عیسی را به شهر
مقدس، یعنی به اورشلیم برد. او عیسی را به بالاترین نقطۀ معبد برد و به او گفت:
«اگر پسر خدایی، خود را به زیر افکن، زیرا نوشته شده است: فرشتگان خود را
دربارۀ تو فرمان خواهد داد و آنها تو را بر دستهایشان خواهند گرفت، مبادا پایت
را به سنگی بزنی (مزمور ٩١ :۱۱-۱۲)» (متی ٤ :۵-۶). ابلیس با نیرنگ و
فریب، حتی کتب مقدس را نیز بهکار میبَرَد، اما معنای آن را تحریف میکند تا
وسوسۀ خود را قانعکنندهتر سازد. مزموری که ابلیس از آن استفاده کرد، به مسیح
موعود اشاره ندارد، بلکه به تمام مردم پرهیزگاری که با ایمان به خدا پناه
میبرند و خدا از طریق فرشتگانش، از ایشان حفاظت میکند، همانطور که شاهد
مداخلتهای بیشمار و حیرتآور خدا، نظیر این، بودهایم. این وسوسۀ دوم بهکلی
فریبکارانه بود. شیطان میکوشید عیسی را تحریک کند و به این ترتیب، پسر خدا
بودن او را زیر سوٴال ببرد و بهنحوی او را وادار سازد که بههنگام افتادن از
ارتفاع، از پدر درخواست حفاظت کند. با این کار مُهر تأیید میخورد بر جملهای
که پدر به هنگام تعمیدِ عیسی فرمود، یعنی «این است پسر محبوبم...». به
بیانی دیگر، شیطان داشت عیسی را تحریک میکرد که از پدرش «نشانهای»-معجزهای-
بطلبد تا ثابت کند که به راستی پسر اوست. اما عیسی میدانست که در حقیقت پسر
خداست و نیازی بر تاٴکید مجدد بر این موضوع ندارد. اگر او آنچه را که شیطان از
او میخواست انجام داده بود، خدای پدر را «آزمایش کرده بود»، کاری که تصورش نیز
محال است!
به همین دلیل است که عیسی بهشکلی کنایهآمیز به شریر پاسخ داد. گویی
داشت به او میگفت: «تو از کتابمقدس برای رسیدن به مقصود و هدف خود استفاده
کردی، اما از آن آگاهی نداری، زیرا کتابمقدس چیزی دیگر میگوید که اجازه
میدهد آن را مطابق با خواستهات، یا وقتی که به نفعت است، بهکار ببری. آن
چیست؟ ”یهوه خدای خود را میازماييد“ (تثنیه ٦ :۱۶)، یعنی نباید برای
ثابت کردن اینکه خداوندْ خدایت از تو محافظت خواهد کرد، خود را در معرض خطر
قرار دهی.»
علاوه بر این، وسوسه هدف دیگری نیز داشت که بسیار جدیتر بود. اینکه
عیسی را با افتادن از آن بلندی بکُشد، یا به نحوی موٴثر و چشمگیر، به افرادی که
او را در هنگام سقوط میدیدند، نشان دهد که او همان مسیح موعودی است که انتظار
داشتند ایشان را از دست رومیهایی که سرزمین آنها را اشغال کرده بودند، آزاد
کند! اما ماٴموریت خداوندگار ما متفاوت با آن چیزی بود که شیطان تصور میکرد.
عیسى مسیح آمد تا جهان را از یک بردگی سختتر آزاد کند، یعنی از سلطۀ شیطان و
گناه. او بهطرزی چشمگیر ظاهر نشد تا اقتدرش را بهعنوان یک حاکم این-جهانی
نشان بدهد و ارادهاش را با زور تحمیل کند؛ بلکه او با فروتنی آمد، همچون یک
انسان ساده. او قلب انسانها را هدف گرفت و برای ارادۀ آزاد انسان احترام قائل
بود. شیطان با این وسوسه، کوشید ماٴموریت الهی مسیحِ نجاتدهنده را از راه درست
خود منحرف ساخته، آن را منحرف سازد.
او از این وسوسهها نیز برعلیه مردم استفاده میکند. او انسانها را
تحریک میکند تا بهلحاظ روحانی بر آنان تسلط یابد. همچنین، نخست آنها را ترغیب
میکند که به هر طریقی که شده، منصفانه یا غیرمنصفانه، حتی «با پا گذاشتن روی
اجساد»، به بالاترین جایگاههای موجود در جامعه برسند، و وقتی در این کار موفق
شدند، به ظالمانی برای زیردستان خود تبدیل میشوند. آنانی که تسلیم این وسوسه
میشوند، نه تنها جایگاه و قدرت نظامی، بلکه هر جایگاه بالایی را در جامعه بدست
میآورند. قربانیان این وسوسه کسانی هستند که از خشونت رنج میبرند، خشونتی که
منشاء آن اِعمال قدرت پدر خانواده بر همسر و فرزندان، و همچنین سوءاستفاده از
قدرت در مدارس و تجارت میباشد. هرجا که زندگی غیرقابل تحمل میشود، قربانیان
دیگر قادر به تحمل نخواهند بود و به نقطۀ ناامیدی و خودکشی میرسند.
این شرارت ابعاد وسیعتری به خود میگیرد، هنگامی که دولتهایی که از
قدرت بیشتری برخوردارند، میخواهند قدرت و نفوذ خود را بر ضعیفترها تحمیل
کنند. تاریخ جهان پر از آشفتگیها و جنگهایی با قربانیان بسیار است که همۀ آنها
محصول این تاکتیک غیرقابل قبول افراد قدرتمند این دنیاست.
خداوندگار با موضعگیری خود، این وسوسه را باطل کرد، و نه تنها خود از
آن رویگردان بود، بلکه به شاگردانش نیز توصیه فرمود تا از آن دوری کنند: «شما
میدانید که حاکمانِ دیگر قومها بر ایشان سروری میکنند و بزرگانشان بر ایشان
فرمان میرانند. امّا در میان شما چنین نباشد» (متی ٢٠ :۲۵-۲۶). او در
ادامه، ایشان را تشویق میکند که فروتن باشند و به دیگران خدمت کنند، همانگونه
که او خدمت میکند؛ او خواستار دریافت هیچ نوع خدمتی از دیگران نیست، اما مشتاق
است که ایشان را خدمت نماید، حتی با قربانی کردن جانش!
ابلیس از دو وسوسۀ نخست راضی نبود. ظاهراً همچنان به مدت چهل روز عیسی
را وسوسه میکرد. اما عیسی از بین تمام وسوسهها، این سه نمونه را بر ما آشکار
فرمود. از این رو، متی به ما میگوید شیطان دوباره برای وسوسه کردن عیسی
میآید. او خداوندگار را به بالای کوهی بسیار بلند میبرد و از آنجا تمام جهان،
حکومتها و جلال و شکوهشان را به او نشان میدهد؛ سپس به او میگوید: «اگر در
برابرم افتاده و مرا سَجده کنی، همانا این همه را به تو بخشم» (متی ٤ :۹).
شیطان چه تکبری دارد! او در برابر پسر خدا «که از طریق او همه چیز
هستی یافت» خودستایی کرده، ادعا میکند که تمام حکومتهای این دنیا از آن
اوست و میتواند آن را به هر که میخواهد بدهد! بهعلاوه، شرط هم میگذارد...
اگر در برابرش به خاک افتد و او را سجده کند! چه کسی؟ پسر خدا! چه حماقت بیحد
و حصری! او در نتیجۀ مجازاتی که خدا بر او وارد کرد، حکیمتر نگردید، هنگامی که
در آسمان در پی این بود که از خدا بالاتر باشد، و در نتیجۀ آن، از جلال و شکوه
خود بهعنوان یک فرشته سقوط کرد! در اینجا، او دوباره همین اشتباه اسفبار را
تکرار میکند و اصلاحنشده باقی میماند. خداوندگار در واکنش به رفتار غیرقابل
قبول او هیچ پاسخی نمیدهد، بلکه فقط او را نهیب میزند و میفرماید: «دور
شو ای شیطان! زیرا نوشته شده است:”خداوند، خدای خود را بپرست و تنها او را
عبادت کن.“ (تثنیه ٦ :١٣)» (متی ٤ :۱۰). تا اینجا شریر میکوشید چهرۀ خود
را پنهان سازد، اما خداوندگار نقاب او را پایین آورد و او را به نام خطاب کرد:
شیطان! او ابلیس را نهیب میزند و فرمان میدهد که از او دور شود.
بدین نحو، خداوندگار ما بر آخرین وسوسه در بیابان نیز چیره شد.
اما شیطان از وسوسه کردن مردمان دست نمیکشد. او به شکل فریبکارانهای
از طعمۀ قدرت، شکوه، جلال و بزرگی استفاده میکند. او به مردم وعدههای بسیاری
میدهد، تا جایی که به خاک افتاده، او را بپرستند! او از ایشان میخواهد که از
خدا رویگردان شوند، ارابۀ شیطان را سفت بچسبند تا آنان را هر جا که میخواهد
ببرد. او از انسانها میخواهد که از فرمانهایش اطاعت کنند. او میکوشد افراد
را قانع کند که با پیروی از انجیل، به هیچ پیشرفتی نخواهند رسید. همچنین، چنین
القا میکند که مهم نیست شخص، آگاهانه، به یک سری سازشها تن دهد. «خب، گاهی هم
لازم است دروغ بگوییم! اگر کسی همرنگ جماعت امروز نشود، هیچ کس به او توجهی
نخواهد کرد. این افکار شریرانه در کنار سایر افکار مشابه، چیزهایی هستند که
شریر در ذهن مردم میکارد تا ایشان را قانع به پیروی از خود کند. از این مقطع
به بعد، هر شخص باید تصمیم بگیرد که چه موضعی در برابر او اتخاذ میکند. ابلیس
قادر نیست انسان را وادار کند تا پیشنهاداتش را بپذیرد. او چنین حقی ندارد! او
تنها اجازه دارد که انسانها را وسوسه کند. انسان کاملاً آزاد و مختار است که
پیشنهادات ضد-مسیح را بپذیرد یا آنها را رد کند، و به مسیح روی بیاورد و در
نبرد بر ضد هر وسوسهای از او کمک بخواهد.
باید اعتراف کنیم که شخص برای تسلیم نشدن در برابر این وسوسه باید از
شجاعت و عزم و ارادهای راسخ برخوردار باشد. به گفتۀ یک پند اخلاقی: «چه
بسیارند آنانی که از ثروت نفرت داشتهاند؛ اما هیچ یک از ایشان چنین حسی نسبت
به شکوه و جلال نداشتهاند!» البته این یک اصل قطعی و تعیینکننده نیست، هرچند
قدرت بیاندازۀ جاهطلبی خودخواهانه را نشان میدهد. با این همه، میبینیم که
بسیاری از افراد جامعه، در هر بخشی از حیات اجتماعی که فعال باشند، با
دسیسههای زیرکانه به جایگاههایی که آرزویش را داشتند، میرسند.
شریر حتی از تمایلات یا گرایشهای مذهبی استفاده میکند تا قدرت خود را
بر مردم تحمیل کند. او از روزگار باستان با استفاده از دسیسههای شریرانه،
انسانها را مجاب میکرد که به پای او بیفتند و او را بهعنوان خدا بپرستند، تا
بدین ترتیب آن میل خودخواهانه و ارضاءنشدۀ خود را برآورده سازد.
افرادی که در وضعیت بیخبری نسبت به خدای حقیقی زندگی میکردند، حتی
قربانیهایی تقدیم دیوها میداشتند، تا زمانی که مسیح آمد و خودش- و همچنین از
طریق رسولانش- چشمانشان را به نفع خودشان باز کرد. پولس رسول خطاب به قرنتیان
مینویسد: «قربانیهای بتپرستان تقدیم دیوها میشود نه تقدیم خدا و من
نمیخواهم شما شریک دیوها باشید» (اول قرنتیان ١٠ :۲۰). متأسفانه، امروز
هم مردمانی هستند که تحت نیروی ابلیس زندگی میکنند. ایشان فقط آنانی نیستند که
به بتها- از هر شکل و نوعی- باور دارند، بلکه کسانی هستند که آیندۀ خود را به
جادوگران، ساحران و غیبگویان میسپارند و از ایشان شفای بیماری یا پیشگویی
آینده، تصمیم گیری در انتخاب زن یا شوهر، تعیین تاریخ مناسب برای ازدواج و
بسیاری دیگر از مسائل شخصی، خانوادگی و کاری را درخواست میکنند. در حقیقت،
قدرتی که شیطان برضد افرادی که به او اعتماد میکنند به کار میگیرد، به ظلم و
ستمگری تبدیل میشود.
به همین دلیل است که فرد ایماندار باید کاملاً هشیار باشد و از
روحالقدس هدایت بطلبد تا تسلیم این نوع وسوسهها نشود.
[1]
منبع
مشخص نیست.
[2]
منبع
مشخص نیست.
[3]
این
کوهِ جبل کورونتول واقع در در بیابان یهودیه، جنوب اورشلیم و غرب اریحا
است. «صومعۀ یونانی و
ارتدوكس وسوسهها» روی بخش صخرهای و ممنوعۀ این کوه واقع شده و وقایعی
را به یادگار نگاه میدارد که عبارتند از عزلتگزینی عیسی از دنیا، چهل
روز روزۀ او و اجازه دادن او برای وسوسه شدن از سوی شیطان قبل از شروع
فعالیتش و به منظور راهی برای آماده ساختن خود در خدمت علنیاش (م.ک.
متی ۴:۳-۱۱). این مکان در روایت کتابمقدس به نام «کوه وسوسهها» یا
اسم یونانی «سارانتاريون اوروس» (=کوهِ چهل روز) نیز معروف است؛
این اسامی به ترتیب به هدف و مدت زمان این آمادگی شگفتآور برای خدمت
اشاره میکنند! (یادداشت مترجم)
[4]
این دعا به «دعای عیسی» یا «دعای برآمده از دل» معروف است که در سراسر
سنت ارتدوكس شناخته شده میباشد. از قرن چهارم تا پنجم میلادی، پدران
روحانی فیلوکالیا (=«عشق به آنچه زیباست»، به دلیل وجود
مجموعهای از گفتارهایشان با این مضمون، به این لقب شناخته شدهاند) و
راهبان سنت «هِسیخاستیک» (به یونانی، هِسیخیا» یعنی سکوت؛ تجربۀ درونی،
عرفانی و رمزی فرد از خدا از طریق دعا و تعمق) این دعا را به کار برده،
تعلیم میدادند. ایشان بر طبق توصیۀ پولس رسول (۱-تسالونیکیان ٥ :۱۷)
این دعا را در خلوت یا در گروهها به صورت بیوقفه و مکرر تکرار
میکردند، به خصوص بهعنوان یک تکلیف روحانی، زاهدانه و رهبانی. این
دعا به دلیل مختصر و کوتاه بودن، دربرداشتن نام عیسی و تاٴکید بر گناهکار بودن و فروتنیِ فردی که آن
را میخواند، به تکلیفی ضروری، قدرتمند و خوشایند در دنیای روحانیت شرق
تبدیل شده است. همچنین، تاٴثیری عمیق بر کل جامعۀ مسیحی و حتی بخشهایی
از سنتهای کاتولیک رومی و پروتستان گذاشته است؛ این دعا تمرکز تبادلات
مسیحیت جهانی شده و مفیدترین پیامدهای روحانی را در پی داشته است. کتب
و نوشتجاتی که به این موضوع پرداختهاند، گسترده و کلان میباشند.
(یادداشت مترجم)
[5]
منبع
مشخص نیست.
|