قديس مكرم يوحنا از مصر (قرن ٤)

 

بزرگداشت: ٢٩ مارس ( ١١ آوريل)

در طول آزار مسیحیان، بیوه پارسا جولیانا با دو فرزند خردسال خود، یوحنا و تیمیستیا، از آزار و اذیت پنهان شد. او پیوسته به فرزندان خود دعا خواندن، و خواندن کتب مقدس را یاد می داد. هر از گاهی، پسرش یوحنا به طور مخفیانه از صومعه مجاور بازدید می کرد و خود را در معرض خطر قرار می داد. روزی با مردی پرهیزکار برخورد کرد که به او توصیه کرد جای خلوت تری برای دعا بیابد. پس از بازگشت به خانه، پسر به مادرش گفت که نزد یک مرد پارسا می رود. مادر با تصور اینکه پسر به زودی برمی گردد، او را منع نکرد. یوحنا نزد فارموفیوس زاهد رفت و با برکتی که از او دریافت کرد، به بیابان رفت. این زاهد جوان چاه عمیقی خالی پیدا کرد که در آن مارها، عقرب‌ها و خزندگان دیگر وجود داشتند، و پس از خواندن دعا، به سرعت پایین افتاد، اما به طور معجزه آسایی توسط فرشته اى محافظت شد، و آسیبی ندید. در ته چاه چهل روز با دستان ضربدری، بدون غذا و خواب به دعا کردن گذراند تا اینکه مارها از چاه خارج شدند. روزی فرشته ای که برای فارموفیوس خلوت نشین غذا آورد برای قدیس یوحنا هم نان آورد، اما فرشته مستقیماً برای یوحنا نان را نیاورد تا زاهد جوان مغرور نشود. از آن زمان به بعد، جوان مقدس از طریق فارموفیوس غذای بهشتی دریافت مى کرد. زاهد جوان مجبور شد وسوسه های زیادی از جانب شیطان را تجربه کند. شیاطین به شکل مادر، خواهر، اقوام و آشنایان قدیس یوحنا در آمدند تا به زاهد ترحم کنند و او را وادار به وقفه در این شاهکار کنند. همه آنها با گریه به چاه نزدیک شدند و از قدیس یوحنا خواستند که نزد آنها بازگردد. آن قديس در تمام این مدت دعا را ترک نکرد و در پایان فرمود: از من دور شوید - و شیاطین ناپدید شدند.

 قدیس یوحنا تا زمان فوت مبارکش که در قرن چهارم به وقوع پیوست، در چاهی زندگی می کرد و بی وقفه در روزه و نیایش تلاش می کرد. به مشیت خداوند، راهب کریسیکیوس که سی سال در بیابان کار کرده بود، برای دفن او آمد. در آستانه آراميدنش، راهب یوحنا، پس از درخواست های طولانی، به کریسیکیوس با جزئیات در مورد زندگی خود و شاهکار نجاتش گفت. پس از مرگ او معجزات متعددی در نزدیکی محل دفن او رخ داد.