دعاى روزانه
يكشنبه، دعاى رستاخيز
تروپاريون ؛
قدرتهاى فرشته اى در
مقبره تو هستند ، و کسانی که از آن محافظت می کردند مردند و مریم در
مقبره ایستاد و به دنبال خالص ترین بدن تو بود. تو جهنم را ویران کردی،
و از آن رنج نبردی. با باكره ، دهنده حيات ملاقات کردی. اى خداوند،
برخاسته از مردگان، جلال بر تو باد.
كونتاكيون ؛
مسیح خدا، بخشنده
حيات، با دست حیات بخش خود همه مردگان را از اعماق تاریك عالم مردگان
بلند كرد ، طبیعت انسانى را برخيزاند ، زیرا او منجى همه ، رستاخیز و
حيات و خدای همه چیز است!
انديشه هاى قديس تئوفان خلوت نشين
(فیليپيان
4: 10-23 ؛ لوقا 7: 36-50)
چرا چنین شد که شمعون فریسی خداوند را گرامی می دارد و او را به خانه
خود دعوت می کند ، اما بلافاصله وقتی می بیند که با مهربانی گناهکارى
را به نزد خودش می پذيرد ، وسوسه می شود و شروع به فکر می کند: "اگر او
نبى بود ..." (لوقا 7 : 39)؟ زیرا او زحمت غذا را می کشید و برای این
مشکل دليل خوبى در مورد دستورات خدا باقى گذاشت. این دو حوزه ، روزمره
و روحانى ، از نظر خواص و قوانین هیچ شباهتی به هم ندارند. در عين حال
، ذهن ما ، آنچه بسیار به آن مشغول است ، طبق قوانین آن شروع به قضاوت
می کند.
طبق نظم دنیوی ، ارتباط با گناهکار آشکار غیرممکن است. شمعون چنین
قضاوت می کند و فراموش می کند که توبه همه را پاک می کند و گناهکاران
را با صالحان برابر می كند. او فکر می کند که گناهکار نباید اینجا باشد
و اگر نجات دهنده ، او را دور نکند ، مطمئناً چون نمی داند كه او کیست.
از این فکر فوراً فكر دیگری متولد شد: اگر او نمی داند ، پس او چه نوع
نبى اى است؟ در یک کلام ، او این را نگفت ، بلکه فقط فکر کرد ، و در
ظاهر ، نه در او و نه در مشکلاتش ، به عنوان یک مالک خوب ، هیچ تغییری
ایجاد نشد ، اما خداوند قلب او را دید و او را توسط قلب خودش نصيحت
كرد. او به او فهماند كه گناهكاران در نزديكى او جايگاهى دارند و
گناهكار كه در قلب خود نزديك اوست ، بيش از او به وى احترام گذاست، كه
تنها با يك مهمانى از او قدردانى كرد. ظاهر بیرونی فرد را به احساس
كردن پارسايى سوق مى دهد، که برای خداوند ناخوشایند است ، در حالی که
درونی همیشه او را در احساس تنفر از خودش در برابر خداوند داناى مطلق،
نگه می دارد.